صبح اوّل وقت، عالمان دینی از چهارطرف شهر کابل خود را به مسجد جامع پل خشتی رسانده بودند. ساعت ده برنامه سخنرانیها آغاز شد و تا ساعت یک ادامه یافت. تعداد زیادی از عالمان سرشناس، پیرامون موضوعات یادشده سخنرانی کردند. همگی بر ضرورت مبارزه با فساد اخلاقی، لزوم مخالفت و ایستادگی مردم در برابر فساد، […]
صبح اوّل وقت، عالمان دینی از چهارطرف شهر کابل خود را به مسجد جامع پل خشتی رسانده بودند. ساعت ده برنامه سخنرانیها آغاز شد و تا ساعت یک ادامه یافت. تعداد زیادی از عالمان سرشناس، پیرامون موضوعات یادشده سخنرانی کردند.
همگی بر ضرورت مبارزه با فساد اخلاقی، لزوم مخالفت و ایستادگی مردم در برابر فساد، بیقانونی، بیحجابی و دادن آزادی به گروههای چپ تأکید و آمادگی خود را برای مبارزه با این پدیدههای شوم اعلام کردند.
عالمان دینی میگفتند چرا حکومت جلو فساد اخلاقی و اجتماعی را نمیگیرد؟ چرا در جریده رسمی کشور اسلامی، به لنین کافر و ضد خدا درود فرستاده شده و از او تمجید میشود؟ چرا حکومت در مسیر فعالیتهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جوانان مسلمان سنگ میاندازد و آنان را به زندان میفرستد؛ امّا فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی گروههای کمونیستی را آزاد میگذارد؟
مطالبات عالمان دینی از حکومت ظاهر شاه این بود که جلو فساد اخلاقی، بیحجابی، بیبندوباری و آزادی گروههای چپ را بگیرد و در برابر فعالیتهای جوانان مسلمان و اخوانیها مانع ایجاد نکند.
به عنوان پادشاه کشور اسلامی، به اصلاح امور کشور و مردم بپردازد. اگر چنین نمیکند، خودش آله دست کفر قرار نگرفته و به نام اسلام مردم را فریب ندهد.
پس از ادای نماز ظهر، راهپیمایی به طرف وزارت اطّلاعات و فرهنگ آغاز شد. شعارهای ضد حکومتی و ضد گروههای چپ در آسمان کابل طنین انداخته بود.
این نخستین حرکت گسترده سیاسی و اجتماعی عالمان دینی در افغانستان بود که علنی انجام میگرفت. مردم نیز که هیجانزده شده بودند به عالمان دینی پیوستند و تعدادی هم از خانهها و دکانهای خود بیرون آمده تظاهرات عالمان دینی را تماشا میکردند.
خواست عالمان دینی از وزیر اطّلاعات و فرهنگ این بود که درباره چاپ عکس لنین و تعریف و تمجید از او در نشریه پرچم پاسخ بدهد. معین وزارت آمد و گفت:
وزیر صاحب به جنازه شیدا[۱]، یکی از هنرمندان کشور رفته است.
در حالیکه همان شعارها تکرار میشد، از وزارت اطّلاعات و فرهنگ به پارک زرنگار رفتیم. تعداد زیادی از مردم به ما پیوسته بودند و اجتماع بزرگی تشکیل شده بود. در پارک زرنگار چند تن از عالمان دینی پیرامون موضوعات فوق سخنرانی کردند.
در همین زمان، هوا بارانی شد و ژالهها از آسمان فرو ریخت و مردم پراکنده شدند.
روز دوّم
در روز دوّم، مردم بیشتری اطّلاع یافته و آمده بودند. آن روز نیز سخنرانیهای عالمان دینی جذّاب، حماسی و پر شور بود. برنامهها تا بعد از ظهر ادامه داشت و با اعلام ادامه تظاهرات در روز سوّم پایان یافت.
تعدادی از عالمان از ولایات و بیرون از کابل آمده و در کابل مسافر بودند. من تصمیم گرفتم خدمتی برای آنها انجام بدهم؛ به نزد میاگل جان آغای تگابی رفتم و گفتم:
من خطیب مسجد جامع معاذ ابن جبل در کارته پروان هستم؛ می خواهم جمعی از علما را به مهمانی ببرم.
میاگل جان آغا در بلندگوی مسجد اعلان کرد که مهمانان مولوی صاحب عبدالرّب پنجشیری در دروازه شرقی مسجد حضور پیدا کنند.
بیش از چهل تن از علما در دروازه شرقی جمع شده بودند. به سمت کارته پروان که مسجد من در آنجا بود حرکت کردیم. پس از صرف طعام، صحبتهای مختلف سیاسی و فرهنگی و تبادل نظر تا ساعت ۱۲ شب ادامه یافت. برای خواب آمادگی میگرفتیم که ناگهان تعدادی پولیس، با موترهای زرهپوش به دروازه مسجد آمدند.
به من که ملّا امام مسجد بودم گفتند:
شما، موذّن و خادم مسجد و تمام عالمانی که مهمان شما هستند همین امشب کابل را ترک کنید و هر کدام به ولایات خود بروید. دیگر اجازه ندارید در کابل بمانید.
من به اعتراض گفتم:
این دستور شما چه معنی دارد و ما چرا از کابل برویم؟
فرمانده پولیس گفت:
ما از طرف سردار ولی،[۲] از راه دور هودخیل به اینجا آمدهایم؛ وظیفه داریم به شما خبر بدهیم که فردا وضعیت در شهر تغییر میکند و شما همگی بازداشت میشوید. شما از فرصت اندکی باقی مانده استفاده کنید و به شهرهای خود بروید و خود را از زندان نجات دهید.
فرمانده پولیس، عالمان دینی را از نظر گذراند و ادامه داد:
ما خیر شما را میخواهیم؛ برای همین هم هشدار میدهیم که از کابل بروید. اگر فردا در کابل باشید ولچک و زولانه شده به محبس خواهید رفت.
من در پاسخ پولیس گفتم:
ما هرگز دست از مبارزه برنمیداریم و تا آخرین قطره خون خود، راه قرآن و سنّت پیغمبر گرامی اسلام (ص) را ادامه خواهیم داد.
آنها از پاسخ محکم ما مأیوس شدند و رفتند.
روز سوّم
شهر کابل انگار میخواست از خواب دوشین بیدار شود و آفتاب از قلههای اطراف شهر بالا میآمد و به کابل صبح بخیر میگفت و نور افشانی آفتاب صبحگاهی تازه از افقهای دور آغاز شده بود. در این حال من به همراه مولوی شیر شاه ایخو و مولوی محمّدپناه در یک موتر شخصی نشسته خود را به مسجد پل خشتی رساندیم. عالمان و جمعی از مردم آمده بودند و تظاهرات آغاز شده بود. شعارها و سخنرانیها مانند دو روز گذشته پر شور و با انرژی ادامه داشت.
چیز جدید در روز سوّم حضور تعداد زیادی پولیس مسلّح در اطراف مسجد بود. انگار مسجد را محاصره کرده بودند و از آمدن مردم به مسجد جلوگیری میکردند.
سخنرانیها تازه آغاز شده بود که پولیس دروازههای مسجد را مسدود کرد؛ نه به کسی اجازه میداد که به مسجد وارد شود و نه کسی اجازه مییافت که از آن خارج شود. اگر کسی از مسجد خارج میشد، بازداشت شده و به جای نامعلومی انتقال مییافت.
وقت نماز ظهر بود؛ وضو گرفتیم و نماز را در مسجد خواندیم. آشکار بود که حلقه محاصره در اطراف مسجد ساعت به ساعت تنگتر میشود.
با وجود این، سخنرانیهای اعتراضی و شعارهای انقلابی ادامه داشت. هر کسی با خود میگفت:
یک بار مردن بهتر از هزار بار مردن است. جامعهای که آزادی بیان، قلم و اندیشه نداشته باشد گرفتار مرگ تدریجی است.
همه دست به دعا برداشته بودیم و از خداوند متعال ثبات و پایداری در راه تحقق اهداف والای خود را که همانا عزّت و تعالی اسلام عزیز و نجات کشور از سیطره کمونیستها و مفسدان بود تقاضا میکردیم.
عصر همان روز، فرمانده پولیس کابل، در مسجد حضور یافت و نظر حکومت را درباره تظاهرات رسماً اعلام کرد و گفت:
تظاهرات شما غیرقانونی و ممنوع است و باید آن را پایان بدهید.
ما در پاسخ گفتیم:
نظر حکومت درباره خواستههای برحق عالمان دینی و تظاهرکنندگان چه میباشد؛ آیا دولت طرحها، پیشنهادات و مطالبات عالمان دینی را بررسی کرده و پاسخی دارد؟
وی پاسخی جز سکوت نداشت.
وقتی از فرمانده پولیس پاسخی دریافت نکردیم، نظر نهایی خود را اینگونه اعلام کردیم:
تا به مطالبات دینی و اجتماعی خود نرسیم و پاسخ روشن دولت را دریافت نکنیم به تظاهرات خود ادامه میدهیم. از دولت هم نمیترسیم و مبارزه را وظیفه دینی خود میدانیم.
در پایان اعلام شد که فردا باز به مسجد میآییم و مظاهره میکنیم.
[۱] . غلامدستگیر شیدا از آوازخوانان موسیقی سنّتی افغانستان بود.
[۲] . فرزند مارشال شاه ولی خان، داماد و از مشاوران ارشد محمّدظاهر شاه.